پسرکی در کلاس درس، دو خط موازی را کشید و آنها متولد شدند. چشمشان بهم افتاد و قلبشان برای هم تپید. خط اول گفت: میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم، خانهای داشته باشیم در یک صفحهی دنج کاغذ؛ من روزها کار میکنم و میتوانم بروم خط کنار یک جادهی دورافتاده شوم. …
توضیحات بیشتر »